کد مطلب:29689 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

فصاحت و بلاغت امام












5636. امام علی علیه السلام: به راستی كه ما فرمانروایانِ سخنیم و ریشه های سخن در ما ریشه دوانده و شاخسارش بر ما سایه افكنده است.[1].

5637. المناقب آل أبی طالب - به نقل از امام رضاعلیه السلام، از پدرانش -: یاران [ پیامبرصلی الله علیه وآله] گِرد آمدند و در این خصوصْ سخن می گفتند كه «الف» در كلام، بیشتر از دیگر حروف، كاربُرد دارد. علی علیه السلام به بِداهه و بی درنگ، سخنان زیبایی [ بدون الف] گفت كه اوّلش چنین بود: «سپاسْ می گویم كسی را كه منّتش عظیم، نعمتش فراگیر، رحمتش پیشاپیش، كلامش كامل، اراده اش نافذ و فرمانش رساست... » تا آخر خطبه.[2].

آن گاه، بدون اندیشه زیاد، سخنانی بدون نقطه گفت كه آغازش چنین است: «سپاسْ خدای را كه شایسته و سزاوار سپاس است، و سپاسِ با تأكید و شیرین تر و سریع تر و آشكارتر و والاتر و گرامی تر و شایسته تر، از آنِ اوست... » تا آخر خطبه.[3].

هر دوی این دو خطبه را در [ كتاب خود:] المكنون و المخزون آورده ام.

و از سخنان اوست: «سبُك بار باشید تا برسید، كه پایانیِ شما در انتظارِ آغازینِ شماست».

و از سخنان اوست: «آن كه دستِ یاری از خویشاوندانش شُست، یك دست یاری را از آنان باز داشت و دستان یاری رسانِ بسیاری را از خود بُرید، و آن كه با اطرافیانش نرم خویی كرد، دوستیِ آنان را همیشگی ساخت».

و از سخنان اوست: «هر كس چیزی را نداند، با آن دشمنی می ورزد» كه نظیر این سخن خداوند است كه فرمود: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ ی؛[4] بلكه چیزی را دروغ شمردند كه به دانش آن، احاطه نداشتند».

و از سخنان اوست: «انسان در زیر زبانش مخفی است؛ چون سخن گوید، آشكار می شود» كه نظیر این سخن خداوند است كه فرمود: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ؛[5] و از آهنگِ سخن، به [ حال] آنان پی خواهی برد».

و از سخنان اوست: «ارزش هر كس به چیزی است كه خوب می داند» كه نظیر این [ سخن خداوند] است كه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَل-هُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ و بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ؛[6] در حقیقت، خدا او را بر شما برتری داده، و او را در دانش و [ نیروی ]بدن، بر شما برتری بخشیده است».

و از كلام اوست: «قتل، قتل را كم می كند» كه نظیر این [ سخن خداوند] است كه: «وَ لَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَوةٌ؛[7] شما را در قصاص، زندگانی است».[8].

5638. تاریخ دمشق: معاویه گفت: ما گفتگو می كردیم كه هیچ كسی از قریش، از همه آنان كه به بلوغ رسیده اند، فصیح تر از علی نیست.[9].

5639. الإمامة والسیاسة - در یادكردِ آمدن ابن ابی مِحْجن به نزد معاویه -: معاویه گفت: اگر همه زبان های مردم، گِرد آیند و یك زبان شوند، زبان علی در برابر آنها بسنده است.[10].

5640. مُروج الذَّهَب - در یادكردِ گوشه هایی از سخنان علی علیه السلام -: آنچه مردم از خطبه ها (سخنرانی ها)ی وی در سایر جاها گِرد آورده اند، چهارصد و هشتاد و خُرده ای خطبه است كه به بداهه گفته است و آن خطبه ها، در زبان و عمل مردم، متداول اند.[11].

5641. نثر الدرّ - به نقل از محمّد بن حنفیّه، در توصیف علی علیه السلام -: «هرگاه سخن می گفت، پیشتاز و پیروز بود، و هرگاه ضربه می زد، می بُرید».

این، مثل كلام شخص دیگری در توصیف اوست كه می گفت: «علی علیه السلام، هرگاه سخن می گفت، آخرین سخن را می گفت، و هرگاه ضربه می زد، نابود می كرد».[12].

5642. سیّدِ رضی - در مقدمه نهج البلاغة -: پس از تألیف كتاب خصائص الأئمّةعلیهم السلام، [ گروهی از دوستان و برادران] از من خواستند كه به تألیف كتابی بپردازم كه در برگیرنده گزیده سخنان مولایمان امیر مؤمنان، در همه فنون و شاخه های گوناگون آن، از قبیل خطبه ها، نامه ها، پندها و آداب باشد؛ چرا كه می دانستند چنین كتابی دربردارنده شگفتی های بلاغت، كمیاب های فصاحت، گوهرهای زبان عربی و كلمات درخشنده دینی و دنیوی خواهد بود؛ چیزهایی كه گِرد آمدهْ در كلامی، و فراگیرْ در كتابی یافت نمی شوند؛ چون امیر مؤمنان، آبشخور فصاحت و سرچشمه بلاغت است.

رازهای بلاغت از او آشكار گشت و قوانین آن، از او گرفته شد و هر گوینده زبان آور، بر نمونه او گام زد و هر واعظ سخنوری از كلام او یاری جُست. با این همه، او پیشتاز است و دیگران، برجای مانده، و او در پیش است و دیگران در پس؛ چرا كه سخنان او سخنانی است كه رنگی از علم الهی دارد و عطری از كلام نبوی.

درخواستشان را برای شروع به این كار پذیرفتم و می دانستم كه در آن، فایده ای سترگ است و نام آن، شهره خواهد شد و پاداشی در آن، اندوخته است و بر آن شدم كه مقام والای امیر مؤمنان را در این فضیلت (فصاحت و بلاغت) بیان كنم و این، فضیلتی است افزون بر مَحاسن فراوان و فضایل بسیارِ دیگری كه علی علیه السلام دارد و این كه او تنها كسی است از بین همه گذشتگان كه به نهایت بلاغت، دست یافته است.

تنها اندكی از سخنان پیشینیان كه به ما رسیده، طُرفه و بی همتاست؛ امّا سخنان او دریایی است كه با آن، هماوردی نمی توان كرد، و انبوهی است كه هیچ انبوهی با آن هم تراز نیست، و خواستم كه در افتخار به ایشان، بتوانم به سخن فَرَزْدَق، تمثّل جویم كه گفت:

اینان، پدران من اند. همچون آنان را به من نشان بده

به هنگامی كه پیش هم می آییم، ای جریر![13].

[ سیّد رضی] در ذیل این سخن علی علیه السلام: «بهای هر كسی به آن چیزی است كه آن را به نیكی می داند»، می نویسد: این، سخنی است كه نمی توان برای آن ارزشی تعیین كرد و هیچ حكمتی با آن هم سنگ نیست و هیچ كلمه ای همتای آن نیست.[14].

و در ذیل سخن ایشان كه می فرماید: «منزلگاه آخرین، پیش روی شماست و در پشت سرتان، مرگ، سرودخوان می آید. سبك بار باشید تا برسید؛ چرا كه پیشینیان شما منتظر پسینیانِ شما هستند»، می گوید: این سخن، پس از سخن خدا و پیامبر خدا، اگر با هر سخنی سنجیده شود، بر آن، برتری خواهد داشت و از آن، پیشی خواهد گرفت و این [ بخش از] سخنش كه می فرماید: «تَخَفَّفوا تَلْحقوا؛ سبكْ بار باشید تا برسید»، گفتاری است كه كم حجم تر و پُر فایده تر از آن، شنیده نشده است. چه قدر این گفته، ژرف است و از حكمت، سیراب! و ما در كتاب الخصائص، به عظمت قدر آن و ارزش گوهر آن، توجّه داده ایم.[15].

و در ذیل خطبه شانزدهم گفته است: زیبایی های این سخن كوتاه، آن قدر است كه قوه بیان نمی تواند از عهده تحسین آن به در آید، و بهره شگفتی از آن، بیشتر از بهره آن سخن از شگفتی است و در آن، با همه آنچه گفتیم، فصاحتی است كه زبانی نمی تواند آن را بیان كند و كسی به ژرفای آن نمی رسد، و این، موضوعی است كه درستی آن را جز افراد متبحّر در این صناعت، در نخواهند یافت و این آیه قرآن در حقّ آن صادق است كه: «وَ مَا یَعْقِلُهَآ إِلَّا الْعَلِمُونَ؛ [16] جز دانشوران، آن را در نمی یابند».

5643. ابن أبی الحدید: امّا در فصاحت، او پیشوای فصیحان و سرور بلیغان است. درباره سخن او گفته شده كه پایین تر از سخن آفریننده، و برتر از سخن آفریدگان است و مردم، سخنرانی و نوشتن را از او آموخته اند.

عبدالحمید بن یحیی گفته است: هفتاد خطبه از خطبه های آن اَصلَع[17] (علی علیه السلام) را از بَر كردم. آن گاه، بلاغت در من جوشید و جوشید.

ابن نُباتَه گفته است: از خطابه گنجی را از بَر كردم كه بخشش از آن، جز موجب گستردگی و فراوانی نمی شود. صد فصل از موعظه های علی بن ابی طالب علیه السلام را حفظ كردم.

هنگامی كه مِحفَن بن ابی مِحفَن به معاویه گفت: «از نزد گُنگ ترینِ مردم می آیم»، معاویه گفت: وای بر تو! چگونه او گُنگ ترینِ مردم است. سوگند به خدا، جز او كسی برای قریش، فصاحت را قانونمند نساخت.

همین كتابی كه ما شرحش داده ایم (نهج البلاغة)، در گواهی بر این كه او در فصاحت، همپا ندارد و در بلاغت، بی رقیب است، بس است و برای تو همین كافی است كه از هیچ یك از فصیحان دیگر، یكْ دهم و یا یكْ بیستمِ آنچه از علی علیه السلام گِردآوری شده، گردآوری نشده است و در این خصوص، آنچه ابوعثمان جاحظ [، از فصیحان و بلیغان نامدار عرب، ] در كتاب البیان والتبیین و دیگر كتاب هایش در مدح علی علیه السلام گفته، كافی است.[18].

و در ذیل نامه سی و پنجم نهج البلاغة گفته است: به فصاحت بنگر كه چه سان زمام اختیار خود را به این شخص داده و لگام خود را به ملكیت او درآورده است! شگفتا از این كلمات والا! چگونه پی در پی هم می آیند و چه سان از او فرمان می برند، و جاری می شوند، همچون زنجیره ای روان، و بدون هیچ دشواری و تكلّفی برون می جهند، تا این كه به آخر نامه می رسد و می گوید: «یوماً واحداً ولا ألتقی بهم أبداً؛ یك روز با اینان به سر نمی برم و هرگز دیدارشان نمی كنم».

تو و دیگر فصیحان، هرگاه نگارش نوشته ای و یا بیان خطابه ای را شروع كنید، قرینه ها و فاصله ها، گاه مرفوع و گاه مجرور و گاه منصوب می آیند و هرگاه بخواهید كه به اجبار، بر یك نوع از اِعراب، تأكید ورزید، اثر ساختگی بودن آن، روشن و علامت آن، واضح می گردد.

این نوع بیان، یكی از انواع اعجاز در قرآن است كه عبدالقادر از آن، یاد كرده و گفته است: «به سوره نساء و سوره بعدی آن (سوره مائده) بنگر كه در سوره اوّل، همه فواصل، منصوب اند و در دومی، هیچ نصبی وجود ندارد و اگر یكی از دو سوره را با دیگری درآمیزی، با هم آمیخته نمی شوند و هر گونه تركیب و تألیف بین آن دو كاملاً هویدا خواهد شد و از آن گذشته، فواصل هر یك از آن دو به روشی است كه طبق مقتضای بیان، طبیعی است و هیچ گونه آثار ساختگی یا متكلّفانه بودن، در آنها دیده نمی شود.

آن گاه، به صفت ها و موصوف ها در این بخش از نامه بنگر كه چگونه می گوید: "ولداً ناصحاً و عاملاً كادحاً و سیفاً قاطعاً و رُكناً دافعاً؛ فرزندی خیرخواه، عمل كننده ای پُر تلاش، شمشیری بُرنده، و تكیه گاهی نگهبان". اگر می گفت: «فرزندی پرتلاش، و عمل كننده ای خیرخواه، و... » و جمله های بعدی را نیز بدین گونه می آورد، به هیچ وجه، درست و به جا نبود».

شگفتا از كار خدا در برخورداری این مرد از این همه امتیازهای ارزشمند و ویژگی های شریف! این كه آدمی فرزندی از فرزندان عرب مكّه باشد و بین اهل مكّه بزرگ شده باشد و با حكیمانْ رفت و آمد نداشته باشد، ولی از افلاطون و ارسطو به حكمت و نكته های علوم الهی آشناتر باشد! و با فیلسوفان اخلاق و روان شناسی ارتباط نداشته باشد (چون در بین قریش، هیچ كس مشهور به این عناوین نبود)، ولی با این حوزه، آشناتر از سقراط باشد! و در بین دلیرانْ تربیت نشود (چون مردم مكّه اهل تجارت بودند و جنگجو نبودند)، ولی او از هر كس كه در روی زمینْ گام برمی دارد، دلیرتر باشد!

به خلف احمر گفته شد: كدام یك از این سه نفر شجاع ترند: عَنْبسه، بِسطام یا علی بن ابی طالب علیه السلام؟

در پاسخ گفت: «از عنبسه و بسطام، در بین انسان ها یاد می شود، نه در جمع آنانی كه از این طبقه (انسانْ) برترند».

به وی گفته شد كه در هر صورت، كدام یكْ شجاع ترند؟

پاسخ داد: «علی علیه السلام پیش از آن كه به آن دو حمله كند، اگر بر سرشان فریاد می كشید، آن دو می مُردند.

علی علیه السلام از سُحْبان و قُس، فصیح تر بود، حالْ آن كه قریش، فصیح ترینِ اعراب نبودند و غیر قریش، از آنها فصیح تر بودند. می گفتند كه فصیح ترین عرب، قبیله "جُرْهُم" است، گرچه جُرْهُمیان از خِردورزی بهره ای نداشتند.

در دنیا، زاهدترین و عفیف ترینِ مردم بود، با آن كه قریشیان، مردمی حریص و دلبسته به دنیا بودند و البته از آن كه محمّدصلی الله علیه وآله تربیتش كند و بزرگ كننده اش باشد و عنایت خداوندی یاری اش دهد و پشت سرش باشد، شگفت نیست كه چنین باشد».[19].

ابن ابی الحدید، از شیخ خود ابو عثمان آورده است كه ثَمامه نقل كرد و گفت: «از جعفر بن یحیی - كه بلیغ ترین و فصیح ترینِ مردم بود - شنیدم كه می گفت: نوشتن، ضمیمه كردن لفظی به لفظ همگون آن است. آیا سخن آن شاعر را خطاب به شاعر دیگر - كه بر هم تفاخر كردند - نشنیده اید كه گفت: "من از تو شاعرترم؛ چون من بیت را با برادرش همراه می كنم و تو با پسر عمویش!"؟

جعفر، آن گاه گفت: و از نظر زیبایی، تو را به سخن علی بن ابی طالب علیه السلام توجّه می دهم كه فرمود: "آیا راه چاره ای یا رَهایشی هست؟ آیا پناهگاهی یا گشایشی هست؟ آیا راه فراری یا گریزی هست؟".

جعفر، از این كلام علی علیه السلام نیز بسیار خوشش می آمد و شگفت زده بود كه: "أین مَن جَدَّ و اجتهدَ، و جَمعَ و احتشد، و بَنی فَشَیّدَ، و فرش فمَهّدَ، و زخرف فنجّد؟ كجاست آن كه جدّیّت و تلاش كرد، گِرد آورد و انبار كرد، ساخت و محكم كاری كرد، فرش گستراند و آماده كرد، آراست و سنگِ تمام گذاشت؟".

جعفر می گفت: نمی بینی كه هر لفظ، دست در گریبان نظیرش افكنده و آن را به سوی خود می كشد و با ذات خود، بر آن، دلالت می كند؟

جعفر، علی علیه السلام را «فصیحِ قریش» می نامید».

و بدان كه ما تردیدی نداریم كه او فصیح تر از هر گوینده به زبان عرب در بین پیشینیان و پسینیان است، بجز خدای سبحان و پیامبر خدا. دلیل آن، این است كه ارزش خطیب و نویسنده در سخنرانی و نوشته شان بر دو پایه استوار است: مفردات لفظها و تركیب آنها.

مفردات سخن باید آسان، زنجیروار، مأنوس و بدون گره باشند و الفاظ علی علیه السلام همه چنین بودند. در تركیب نیز خوش معنایی، سرعت انتقال آن معنا به ذهن ها و برخورداری آن تركیب از ویژگی هایی كه به اعتبار آنها، بعضی از سخنان بر بعضی دیگر برتری پیدا می كنند، ضروری است.

مقصود از ویژگی های یاد شده، همان صناعتی است كه متأخّران، آن را «بدیع» می نامند، مشتمل بر صنایعی از قبیل: مقابله و مطابقت، حُسن تقسیم، برگرداندن پایان سخن به آغاز آن، ترصیع، تسهیم، توشیح، مُماثلت، استعاره، ظرافت در به كارگیری مَجاز، موازنه، مكافئه، تسمیط و مشاكله.

تردیدی نیست كه همه این صنعت های ادبی در خطبه ها و نامه های علی علیه السلام موجود است و در جای جایِ سخنان وی، گسترده و پراكنده است و این دو چیز (حُسن مفردات و حُسن تركیبات)، همراه هم جز در سخن او در سخن كسی پیدا نمی شود.

اگر او آن را یاد گرفته و در آن اندیشیده و در چینش و پَراكَنِش، آن را به كار گرفته باشد، باز هم شگفت ترینِ شگفت ها را بیان كرده است و باید كه امام و مقتدای همگان در این خصوص باشد؛ چرا كه او مبتكر آن است و كسی پیش از او آن را نمی دانسته است.

و اگر آن را ابتدائاً بدیهه گویی كرده و به طور ارتجالی بر زبان، جاری ساخته و طبعش به طور بداهه و بدون اندیشیدن و به كار افتادن به جوش آمده، كه بسیار بسیار شگفت است.

در هر دو صورت، او برنده مسابقه است و فصیحان در پیِ او نفسشان بُریده است و آنچه معاویه به محقن (مِحفَن) ضَبّی گفته، درست است، هنگامی كه وی به معاویه گفت: "از نزد گُنگ ترینِ مردم می آیم" و معاویه گفت: ای بچه زنِ بو گندو! آیا درباره علی چنین می گویی؟ آیا كسی جز او فصاحت را برای قریش، پایه گذاری كرد؟!

و بدان كه تحمّل رنج استدلال بر این كه خورشید، نور افزاست، خسته كننده است و چنین استدلالگری به سفاهت، منسوب می شود. در واقع، منكر چیزهایی كه به گونه ضروری معلوم اند، نادان تر از آن كسی نیست كه قصد دارد همین امور معلوم را با برهان های نظری اثبات كند.[20].

و نیز در ذیل خطبه 91 - كه به «خطبه اشباح» معروف است - پس از عبارتِ: «اذا جاء نهر اللَّه بَطَلَ نهرُ مَعقِلٍ؛ هرگاه نهر خدا جاری شود، نهر معقل از بین می رود»، می گوید: هرگاه این سخن خدایی و لفظ قدسی نمایان می شود، فصاحت عرب، رنگ می بازد.

نسبت كلام فصیح عربی به كلام آن حضرت، چون شباهت خاك است به طلای ناب، و اگر فرض كنیم كه عرب ها در به كارگیری الفاظ فصیح مناسب و یا هم پایه با این الفاظ، توانمند باشند، آنان از كجا این مفاهیم را در اختیار داشتند كه لفظها از آنها تعبیر كنند؟ مردمِ دوره جاهلیّت و حتّی صحابیان معاصر پیامبر خدا، از كجا این معانی دشوار آسمانی را می شناختند تا برای تعبیر از آنها الفاظی تدارك ببینند ؟

در دوره جاهلیت، فصاحت عرب، در وصف شتر، اسب، گور خر، گاو وحشی و یا توصیف كوه ها و بیابان ها و امثال آنها نمود پیدا می كرد.

و امّا از صحابیان، آنانی كه به دارا بودن فصاحت، یاد شده اند، نهایت فصاحتِ آنان در چندین كلمه است كه از دو سه سطر، تجاوز نمی كند كه آن هم یا در نصیحت و پند بود (كه شامل یادكردِ مرگ و یا بد شمردن دنیا می شود) و یا چیزهایی بود كه مربوط به جنگ می شد (از قبیل: تشویق و یا تحذیر)؛ امّا سخن درباره فرشتگان و ویژگی هاشان، شكل عبادت و پرستش كردنشان، شناختشان درباره آفریننده و محبّت و شیفتگی شان به او و مطالبی از این قبیل، از جمله چیزهایی است كه این خطبه با همین حَجمش در بردارد؛ چیزهایی كه به این تفصیل، در بین عرب ها شناخته شده نبود.

آری، ممكن است جمله ای بدون این تقسیم بندی و یا با این ترتیب، از آنچه در یادكردِ فرشتگان از قرآن كریم شنیده بودند، می دانستند و اگر چه كسانی چون عبداللَّه بن سلّام و اُمیّة بن ابی صَلْت و دیگران، چیزهایی از این دانش در نزدشان بود، امّا این قبیل عبارت ها را نداشتند و بر فصیحگویی، توانمند نبودند.

بنابراین، مشخّص می شود كه امكانِ گرد آوردنِ این امور دقیق، در این قبیلْ عبارت های فصیح، جز برای علی علیه السلام فراهم نبود و سوگند یاد می كنم كه اگر خردمندی در این كلام (خطبه اشباح) بیندیشد، مو بر تنش راست می شود و قلبش به لرزه می افتد و عظمت خدای بزرگ را با تمام زیبایی و جاودانگی اش، احساس می كند، به سوی او حركت كرده، به وجد خواهد آمد و از روی شوق، قالبْ تهی خواهد كرد و از مستی و وَجْد، از كالبدش جدا خواهد گشت![21].

و در ذیل خطبه 109 گفته است: این، جایگاه آن مَثَل است كه می گوید: «در هر درختی آتشی است؛ امّا درخت مَرْخ و زناد، از آن بیشتر برخوردارند». خطبه های پند دهنده نیكو بسیارند؛ امّا این سخن علی علیه السلام همه آنها را در خود هضم می كند:

«همه زیبایی های خوانندگان و آنچه خطّ پایان مسابقه است

برای كسی جز مَعبد نیست».[22].

هر كس كه بخواهد فصاحت و بلاغت را بیاموزد و برتری بعضی از سخنان را بر بعضی دیگر بشناسد، باید در این خطبه تأمّل كند؛ چون نسبت آن با همه سخن های فصیح (جز سخن خدا و پیامبرش) مثل نسبت ستاره های نورانی آسمان به سنگ های بی نور زمین است.

و هر بیننده ای باید روشنی، فخامت، زیبایی سَبك و نیز اندرزها، تشویق ها، هشدارها و بیم دادن های این سخنان را بنگرد؛ سخنانی كه اگر بر زندیقی كه تصمیم بر نفی بعثت و برانگیخته شدن در قیامت دارد، خوانده شوند، توانش به كاستی می گراید، قلبش را ترس فرا می گیرد، زبانش ناتوان می گردد و باورهایش متزلزل می شود.

خداوند، بر پایه اسلام، به گوینده این خطبه، بهترین پاداشی را كه [ تاكنون] به ولی ای از اولیای خویش داده است، بدهد! چه قدر یاری رسانی او به اسلام، زیاد بود: گاه با دست و شمشیر، و زمانی با زبان و سخن، و زمانی با قلب و اندیشه!

اگر از جهاد و جنگْ سخن به میان آید، او سرآمدِ مجاهدان و جنگجویان است، و اگر از پند و موعظه سخن باشد، او بلیغ ترینِ واعظان و ذاكران است، و اگر سخنی از فقه و تفسیر گفته شود، او رئیس فقیهان و مفسّران است، و اگر سخنی از عدل و توحید رَوَد، او پیشوای عادلان و موحّدان است:

برای خداوند، ناممكن نیست

كه جهانی را در یكی گِرد آورد.[23].

و در ذیل خطبه 221 گفته است: هركس بخواهد موعظه كند، بیم دهد و گوشِ دل ها را بنوازد و ارزش دنیا و چگونگی عملكرد آن را با دنیاداران به مردم بشناسانَد، باید مثل این پند را در همچون كلام فصیحی بیاورد، وگرنه [ همان بهتر كه] زبان در كام گیرد؛ چرا كه سكوت كردن، عیبْ پوش تر است و گُنگ بودن، بهتر از سخن گفتنی است كه صاحب سخن را رسوا كند.

هر كس در این پاره [ از سخن علی علیه السلام] نیك بیندیشد، درستیِ این سخن معاویه برای او ثابت می شود كه: سوگند به خدا، هیچ كس جز او، فصاحت را برای قریش، ساماندهی نكرد.

اگر همه فصیحان عرب در مجلسی گِرد آیند و این خطبه برایشان خوانده شود، سزاوار است؛ چون شاعران، در برابر او سجده می كنند، چنان كه در برابر شعر عَدیّ بن رقاع، سجده كردند [، در آن قصیده] كه گفته بود:

گویی قلمی است كه نوكش را از دوات بیرون كشیده است[24]. [25].

و هنگامی كه به آن شاعرانْ گفته شد كه: چرا سجده كردید؟ پاسخ دادند: همچنان كه شما آیات سجده را در قرآن می شناسید، ما نیز موارد سجده را در شعر می شناسیم.

من بسیار شگفت زده می شوم از كسی كه در جنگ، چنان سخنرانی می كند كه گویی طبع او با سرشت شیران و پلنگان و دیگر درندگانِ زیان رسان، هماهنگ است و در همان حال، سخنرانی دیگری می كند و چون می خواهد پند دهد، كلامی می آورد كه گویی طبعش همچون سرشت راهبان ژنده پوش است؛ آنانی كه گوشت نمی خورند و حیوانی را ذبح نمی كنند! گاه، چون بِسطام بن قیس شَیبانی و عُتیبة بن حارث یَربوعی و عامر بن طُفَیل عامری است، و گاه چون سقراط حكیم یونانی و یَحیای تعمید شده اسرائیلی و مسیح بن مریم اِلهی.

سوگند به آنچه همه امّت ها بدان سوگند یاد می كنند، این خطبه را از پنجاه سال پیش تا كنون، بیش از هزار بار خوانده ام و هیچ گاه آن را نخواندم، مگر آن كه ترس و هراس و حسّ پندگیری را در وجودم انداخته است و در دلم اضطرابی ایجاد كرده و در اعضایم لرزشی به وجود آورده است، و هیچ گاه در آن تأمّل نكردم، مگر آن كه یاد درگذشتِ خاندان و خویشان و دوستان افتادم و در دل خویش چنین گمان كردم كه آن شخصی كه علی علیه السلام حالش را وصف می كند، منم.

بَسا واعظان و خطیبان و فصیحان كه در این باره سخن گفته اند و چه بَسا گفته هایشان را دیده ام و بارها در هر كدام از آنها تأمّل كرده ام؛ ولی در هیچ كدام، تأثیری كه این كلام در من داشت، نبوده است.

این، یا به خاطر اعتقاد من به گوینده این خطبه است و یا آن كه نیّت گوینده آن، خیرخواهانه بوده است و یقین او ثابت، و اخلاصش اخلاصی ناب، و بر این اساس، تأثیر سخنش در جان ها بیشتر، و جریان پندش در دل ها رساتر است.[26].

5644. البیان و التبیین - در بیان سخن علی علیه السلام كه فرمود: «ارزشِ هر كسی به مقدار دانش اوست» -: اگر از این كتاب، جز بر همین سخنْ آگاهی نمی یافتیم، باز هم آن را شفابخش و كافی، بَسنده و بی نیاز كننده و بلكه آن را بیشتر از كفایت و رسانا به نهایت امر می یافتیم.

بهترین سخن، آن است كه كمِ آن، تو را از بسیارِ آن، بی نیاز كند و معنایش در ظاهر لفظش باشد و خداوند عزّوجل بر پایه نیّت صاحب آن و تقوای گوینده آن، لباس جلالت بر آن پوشانده و آن را از نور حكمت، افروخته باشد.[27].

5645. رسائل الجاحظ: بر این سخن، اتّفاق كرده اند كه سخنی كم واژه تر، پُربهره تر، سودمندتر، تشویق كننده تر به بیان و فراخوان تر به تبیین و در عین حال، تمسخركننده تر نسبت به كسی كه فهمیدن را كنار نهاده و به كوته فهمی افتاده است، از این سخن امیر مؤمنان علی بن ابی طالب - كه خشنودی خدا بر او باد - نیست كه: «ارزش هر كسی به مقدار دانش اوست».[28].

5646. مناقب آل أبی طالب - به نقل از جاحظ در كتاب الغرّة -: [ علی علیه السلام] به معاویه نوشت: «قدرتت فریبت داده و اكنون، كوتاه بودن آن، موجب ذلّتت شده است. از كارهای زشتت بیمناك باش كه شاید با این كار، هدایت شوی». همچنین فرموده است: «هركس ایمان آورْد، ایمن شد»[29]. [30].

5647. مناقب آل أبی طالب - در توصیف علی علیه السلام -: او سخنورترینِ آنان بود. آیا به خطبه هایی چون: توحید، شِقْشِقیه، هدایت، مَلاحِم، لؤلؤه، غَرّاء، قاصِعَه، افتخار، اَشباح، دُرّه، اَقالیم، وسیله، طالوتیّه، قصبیّه، نخیله، سَلمانیه، ناطقه، دامغه و فاضِحه نمی نگری ؟! و یا به سراسرِ نهج البلاغةی شریف رضی و كتاب خطب أمیر المؤمنین اسماعیل بن مهران سَكونی (به روایت از زید بن وَهْب)؟![31].

5648. مطالب السؤول - در توصیف علی علیه السلام -: دانش های بلاغت و فصاحت را می دانست و در آنها پیشوایی بود كه كسی به گَردش نمی رسید، و پیشتازی بود كه كسی جای پایش را نمی یافت و هر كس در سخنان مكتوب او - كه به نام نهج البلاغة نامگذاری شده - درنگ كند، اخبار فصاحت او را به چشم خواهد دید و گمانش درباره بلندی مقام او، به یقینْ تبدیل خواهد گشت.[32].

5649. تذكرة الخواصّ: علی علیه السلام با سخنانی پیچیده در عصمتْ سخن می راند و به مقیاس حكمتْ سخن می گفت؛ سخنی كه خداوند، هیبت را در آن افكنده است.

هر كس كه سخن او به گوشش رسد، آن را بزرگ می شمارد، و خداوند، شیرینی و نمك و زیبایی و فصاحت را در آن، گِرد آورده است. هیچ كلمه [ بایسته]ای در آن فروگذار نشده و هیچ حجّتی با آن، هم سنگی نكرده است. سخنوران را ناتوان ساخته، و گوی سبقت را از پیشتازان رُبوده است. سخن او، الفاظی است كه نور نبوّت بر آنها تابیده و فهم ها و خِرَدها را سرگشته ساخته است.[33].









    1. نهج البلاغة: خطبه 233، بحار الأنوار: 292/71.
    2. ر. ك: ص 303 (خطبه بدون الف).
    3. ر. ك: ص 308 (خطبه بدون نقطه).
    4. یونس، آیه 39.
    5. محمّد، آیه 30.
    6. بقره، آیه 247.
    7. بقره، آیه 179.
    8. مناقب آل أبی طالب: 48/2.
    9. تاریخ دمشق: 414/42، جواهر المطالب: 297/1.
    10. الإمامة والسیاسة: 134/1، شرح الأخبار: 99/2.
    11. مروج الذهب: 431/2.
    12. نثر الدرّ: 407/1.
    13. نهج البلاغة: مقدمه سیّد رضی. منظور، آن است كه در مقام مفاخره، چنین پدرانی كه من دارم، نداری.
    14. نهج البلاغة: حكمت 81، بحار الأنوار: 77/182/1.
    15. نهج البلاغة: خطبه 21. نیز، ر. ك: خصائص الأئمّة: 112.
    16. عنكبوت، آیه 43.
    17. اَصلَع، به كسی گویند كه موی جلوی سرش ریخته است. (م)
    18. شرح نهج البلاغة: 24/1.
    19. شرح نهج البلاغة: 145/16.
    20. شرح نهج البلاغة: 277/6.
    21. شرح نهج البلاغة: 425/6.
    22. در این مثل می گوید كه سخنان آن حضرت، كامل ترین درجه را دارد، همان گونه كه مَعْبَد در بین خوانندگان عرب، آخرین حرف را می زند. (م)
    23. شرح نهج البلاغة: 202/7.
    24. مصرع نخست این قصیده، چنین است: «تُزجی أغنَّ كأنّ إبرة روقة» (الأمالی، سیّد مرتضی: 37/4).
    25. ترجمه كامل بیت چنین است: «[ گاو ماده ای كه] گویی [ شاخش] قلمی است كه نوك آن را از دوات بیرون كشیده، با ناله، گوساله را به آرامی كنار می زند».

      تشبیه زیبا در این شعر، موجب تحسین شاعران گشته بود.

    26. شرح نهج البلاغة: 152/11.
    27. البیان والتبیین: 83/1.
    28. رسائل الجاحظ: 29/3.
    29. با صرف نظر از معنا، اگر به دو نكته دیگر هم توجّه كنیم، زیبایی این دو كلام را بیشتر در می یابیم: اوّل، زیبایی آنها در نگارش (رسم الخط) است، و دوم، این كه اصل عربی كلام حضرت، بدون نقطه است؛ زیرا نقطه گذاری بعدها پیدا شد. عبارات عربی حضرت، چنین اند: «غَرَّك عِزُّك، فصارَ قصارُ ذلك ذلّك؛ فَاخْشَ فاحشَ فِعلِك، فلعلّك تهدی بهذا» و «مَن آمَنَ أمِنَ».
    30. مناقب آل أبی طالب: 48/2، بحار الأنوار: 163/40، مطالب السؤول: 61.
    31. مناقب آل أبی طالب: 47/2، بحار الأنوار: 162/40، البیان والتبیین: 353/1.
    32. مطالب السؤول: 29.
    33. تذكرة الخواصّ: 119.